سهم من از عشق ...

ساخت وبلاگ
انکحتُ... عشق را و تمام بهار را   !

زوّجتُ... سیب را و درخت انار را !

 
متّعتُ... خوشه‌خوشه رطب‌های تازه را

گیلاس‌های آتشی آب‌دار را !

 
هذا موکّلی...: غزلم دف گرفت، گفت:

تو هم گرفته‌ای به وکالت سه‌تار را !

 
یک جلد... آیه ‌آیة قرآن! تو سوره‌ای!

چشمت «قیامت» است! بخوان «انفطار» را !

 
یک آینه... به گردن من هست... دست توست،

دستی که پاک می‌کند از آن غبار را

 
یک جفت شمع‌دان...؟! نه عزیزم! دو چشم توست

که بردریده پرده شب‌های تار را !

 
مهریّه تو چشمه و باران و رودسار

بر من بریز زمزمه آبشار را !

 
ده شرطِ ضمنِ... ده؟! ... نه! بگویید صد! ... هزار!

با بوسه مُهر می‌کنم آن صدهزار را !

 
لیلی تویی که قسمت من هم جنون شده

پس خط بزن شرایط دیوانه‌وار را !

 " سیامک بهرام پرور "

*** قبل از اینکه با آقای""" آشنا بشم...شاید به طور جدی به ازدواج فکر نمیکردم...خودمم نمیدونم علتش چی بود...خب حتما به خاطر این بوده که عشق واقعی رو تجربه نکرده بودم...الان دقیقا برعکس شدم...هر وقت که میفهمم یک نفر ازدواج کرده خیلی خوشحال میشم  و برای خوشبختیش دعا میکنم...خودمم خیلی دوست دارم این لحظات رو تجربه کنم...ان شاءالله که هر کسی عشق واقعیشو پیدا کنه و یک عمر با خوشبختی زندگی کنه...

نذر کردم که اگر سهم من از عشق شدی

دو سه رکعت غزلِ شاد بخوانم هر روز...

" آرش مهدی پور"

تولد دوباره من...
ما را در سایت تولد دوباره من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1myrebirth9 بازدید : 318 تاريخ : جمعه 26 خرداد 1396 ساعت: 20:22