ای ساربان آهسته ران ...

ساخت وبلاگ

 بگــــذار تـــا بگـــریم چون ابر در بهـــاران
کـــز سنگ ناله خیزد روز وداع یـــــــاران
هر کس شراب فرقت روزی چشیــده باشــد
داند که سخت بـــــــاشد قطع امیــــــدواران
با ساربان بگــوییــــد احـــوال آب چشمــــم
تا بـــر شتـــر نبنـــدد محمـــل بروز بــاران
بگــذاشتند ما را در دیـــــــــده آب حســرت
گــریان چو در قیــامت چشم گنــــــاهکاران
ای صبح شب نشینان جــانـــــم بطاقت آمـــد
از بسکــــه دیـــر ماندی چون شـــام روزه داران
چنــدین کـــه بر شمــردم ازماجرای عشقت
انـــدوه دل نگفتم الا یــــــک از هــــزاران
سعدی بروزگاران مهری نشسته بـــــــردل
بیــرون نمیتوان کــرد الا بـــه روزگــاران
چنــدت کنـــــم حکایت شـرح اینقدر کفایت
باقی نمــی تــوان گفت الا بـه غمگســاران ...

" سعدی "

 

*** دوست داشتم از وضعیت الانم بنویسم...ولی انگار از حوصله م خارجه...ولی خدا رو شکر نسبت به روزهای اول خیلی بهترم...سعی میکنم کمتر به نت سر بزنم...چون هوایی میشم که از احوال آقای""" باخبر بشم...البته الان که یواشکی به وبشون سر میزنم...ولی نمیخوام آی پیم مشخص بشه...با اینکه میدونم کسی آی پی منو چک نمیکنه...ولی هنوز راحت نمیتونم وارد وبشون بشم...فقط مطلبُ میخونم و سریع خارج میشم...اصلا اصلا هم کامنت نمیزارم...هاتگرام خودمو لغو نصب کردم...چون واقعا نمیتونم خودمو کنترل کنم و کانالشونو نخونم...البته یواشکی با هاتگرام مامانم سریع میخونم و بعد آدرسشو پاک میکنم...فکر میکنم باید به خودم اجازه بدم که این دوران هم طی بشه...بالاخره به طور طبیعی فراموش کردن خیلی از این خاطرات به زمان احتیاج داره...البته وب چند نفرو که قبلا میخوندم و اونا هم مثل من بودن...تا چند سال هنوز نتونسته بودن فراموش کنن...فکر میکنم هنوز در شوک این اتفاق باشم...فکرهای مختلف به سرم میزنه...ولی فقط یاد خدا آرومم میکنه...همه ی زندگیمو به خدا سپردم...امیدوارم اگر گناهی کردم خدا منو ببخشه...

در این شب ها و لحظات زیبا منو از دعای خیرتون فراموش نکنید...

تولد دوباره من...
ما را در سایت تولد دوباره من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1myrebirth9 بازدید : 443 تاريخ : جمعه 11 خرداد 1397 ساعت: 9:12