یک لحظه دیدار تو ...

ساخت وبلاگ
از اینکه عادت کرده ام تو را به یک نام مشخص
یک ترانه ی آرام
یک دعای ثابت
بنامم و بخوانم و بخواهم، عذر می خواهم
عذر می خواهم که در خواب هایم
از آنچه هستی گاه زیباتری و گاهی
آنقدر دور ایستاده ای که پیدا نیستی
من تو را میان زمزمه ها نوشتم
میان یک آواز قدیمی
که از دهان تو بیرون می ریخت
و از لب های تو آب می خورد ...

من تو را از اندوه گرفتم
از خدای غمگینی که از عشق اش، باران
از خنده اش، غروب و
از خاطره اش، تنهایی را نشان داد

پس به من حق بده زیبایم
تو را آنگونه که هستی نخوانم و

اینچنین که می نویسم، نباشم ...


"  سیدمحمد مرکبیان "



 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید ...] تولد دوباره من...
ما را در سایت تولد دوباره من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1myrebirth9 بازدید : 332 تاريخ : پنجشنبه 17 فروردين 1396 ساعت: 10:41