نگاهی که آتش برجان من زد ...
*** تا حالا در مورد اینکه من و آقای""" چی شد که به هم علاقه مند شدیم ننوشتم...فقط از نحوه ی آشناییمون گفتم...من و آقای""" توی یکی از روزهای زمستون بهم علاقه مند شدیم...انقدر این جریان عجیب و غریبه...برای هر کسی تعریف کنم شاید تعجب کنه...ولی برای من که اصلا عجیب نیست...اتفاقا جریان علاقه مند شدنمون خیلی قشنگه...البته من و آقای""" کار خاصی نکردیم...خدا این عشق و علاقه رو به دلمون انداخت...انقدر دوست دارم به اون موقع ها فکر کنم...دوست دارم بدونم آقای""" چه احساسی داشتن...من که خودم تا چند شب همش از خواب میپریدم...الان دیگه بعد این چند سال دوتامون خیلی خاطره داریم...در این مدت فهمیدم خدا خیلی ما دو تا را دوست داره...خدایا ازت ممنونم به خاطر همه چیز...
تولد دوباره من...برچسب : نویسنده : 1myrebirth9 بازدید : 259