آخرین زمزمه ام را همه شهر شنید ...

ساخت وبلاگ

خوش به حال من و دریا و غروب و خورشید

و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید

 

رشته ای جنس همان رشته که بر گردن توست

چه سروقت مرا هم به سر وعده کشید


به کف و ماسه که نایابترین مرجان ها

تپش تب‌زده نبض مرا می فهمید

آسمان روشنی اش را همه بر چشم تو داد 

مثل خورشید که خود را به دل من بخشید


ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم

 هیچکس مثل تو و من به تفاهم نرسید

 

خواستی شعر بخوانم دهنم شیرین شد 

ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشید


منکه حتی پی پژواک خودم می گردم

 آخرین زمزمه ام را همه شهر شنید

 

"محمد علی بهمنی"

*** فردا قراره برگردیم تهران...خیلی احساس خوبی دارم...خدایا شکرت برای همه ی نعمت ها...

تولد دوباره من...
ما را در سایت تولد دوباره من دنبال می کنید

برچسب : آخرین,زمزمه, نویسنده : 1myrebirth9 بازدید : 285 تاريخ : پنجشنبه 16 شهريور 1396 ساعت: 14:24