غزل گفتم، مبادا یک نفر هم بی خبر باشدکه خواهان تو باید بی گمان مرد خطر باشد ببین نام تو را در شعر هایم منتشر کردمنباید تا ابد احساس، مفقودالاثر باشد! نه تنها بار غم را دوست دارم، شانه ی من همدلش می خواهد آن "بامی که برفش بیشتر..." باشد نمی خواهم که عشق از ریشه هایم دست برداردچه عیبی تک درختی از رفیقان تبر باشد؟ چنان بی تاب تحسین تو هستم بعد هر شعرمکه دختربچه ای مشتاق لبخند پدر باشد!" حسین دهلوی " ,دلهای ...ادامه مطلب
یکم؛ لنز دوربیننمیشناختمت؛ اما به خیالم تا آخر عمر، هر بار که این عبارت «سرت را بالا بگیر» را بشنوم؛ یاد تو بیفتم. شاید هم حالا حالاها، هیچ جا و در هیچ جمعی، روی آن را نداشته باشم که سرم را بالا بگیرم. اصلا آنطور که تو در لنز دوربین نگاه میکردی، یعنی هنوز هم نگاه میکنی، دیگر نمیشود با هیچ دوربینی مواجه شد. حتی دوربین سلفی موبایل. بعد از تو همه سلفیها سلفی حقارت خواهند بود. وقتی دارم با رفقا و بستگان میخندم و به دوربین نگاه میکنم، یاد تو خواهم افتاد، یاد آن داعشی زشت منظر که پشتت ایستاده است. یاد آن چهره زیبای تو که اصلا اثری از غم یا شکست در آن نیست. خندهام تلخ خواهد شد... دوم؛ شرم,خدایا,زنده,عشق,امید ...ادامه مطلب
مرا حیران تر از حیران تر از حیران پذیرفتیتو را گریان تر از گریان تر از گریان صدا کردم دلم تنهاتر از تنها تر از تنهاییت را دیدتو را یکتا لقب دادم ،تو را عرفان صدا کردم کجایی ساحل آرامش دریای طوفانیپریشان بودم ای دریا تو را طوفان صدا کردم تو را در تابش بی خواهش خورشید فهمیدمتو را در بارش آرامش باران صدا کردم صدا کردم صدا کردم صدایم را غمت لرزاندتو را نالان ، تو را لرزان تو را از جان صدا کردم تو می دیدی مرا احساس می کردم چه می خواهیتو انسان آفریدی... مثل یک انسان صدا کردم سلام ای پاسخ آوازهای بی صدای دلسلامت می کنم هر روز و هر شب ای خدای دل سلامم را تو پاسخ گفته ای با تابش عشقتدلم آرام شد در سا,خدای ...ادامه مطلب
در این طوفان که ماهی هم به دریا دل نخواهد زدکجا با کشتی ات بردی ، دلم را ناخدای من ..." سید ایمان زعفرانچی ", ...ادامه مطلب