چهارشنبه 8 شهریور 1396 گمشده ی من در این شهر ... اصلا نمیتونم احساسمو بیان کنم...آقای""" که نمیدونن من تهرانم...یک مقدار دلتنگیم کمتر شده...خدایا شکرت خیلی دوستت دارم... (0 لایک) ,گمشده ...ادامه مطلب
از ایـنجـا … کـه هـسـتـمتا آنـجا کـه تو هـسـتی…وجـب بـه وجـب...دلـتـنـگـم…! " عاطفه رزم آرا " ,اینجا ...ادامه مطلب
دلم تا برایت تنگ می شودنه شعر می خوانمنه ترانه گوش می دهمنه حرفهایمان را تکرار می کنمدلم تا برایت تنگ می شودمی نشینماسمت رامی نویسممی نویسممی نویسمبعد می گویماین همه اوپس دلتنگی چرا ؟دلم تا برایت تنگ می شودمیمِ مالکیت به آخرِ اسمت اضافه می کنمو باز عاشقت می شوم ..." گروس عبدالملکیان " *** امروز خیلی کار داشتم...انقدر درگیر بودم که دیر سر قرار همیشگیم با آقای""" حاضر شدم...دوست داشتم بیام و اینجا بنویسم...نمیدونم چرا چند وقته همش دوست دارم اینجا بنویسم...خب فقط اینجا رو دارم که احساسات درونیم رو بیان کنم... خدایا شکرت برای همه چیز... ,این,همه,دلتنگی,چرا ...ادامه مطلب
مردها خیلی هم خوبند ...دوست داشتنی و مهربان ...عاشق محبت واقعی ...گاهی وقتا مثل یه بچه از ته دل خوشحالند ...و گاهی مثل یک پیرمرد خسته ...اکثرشان تنهایی را تجربه کرده اند. ..بیشترشان درد کشیده اند ...و اکثرا غمهایشان را در وجودشان مخفی کرده اند. ..خیلی از اشک ها را نگذاشته اند از چشمانشان بیرون بریزد ...مردها میروند قدم میزنند تا یادشان نرود که به جای گریه باید قدمهای محکم داشته باشند ...همانهای که, ...ادامه مطلب
در تمام طول این سفر اگرطول و عرض صفر راطی نکرده امدر عبور از این مسیر دور از (الف) اگر گذشته اماز (اگر) اگر به (یا) رسیده اماز کجا به ناکجایا اگر به وهم بودنماحتمال داده امباز هم دویده امآنچنان که زندگی مرادر هوای تونفس ... نفس ...حدس می زند ...هر چه می دومبا گمانِ ردّ گام های توگم نمی شوم ...ر, ...ادامه مطلب
کاش دور و بر ما این همه دلبند نبود و دلم پیش کسی غیر خداوند نبود آتشی بودی و هروقت تو را میدیدم مثل اسپند دلم جای خودش بند نبود مثل یک غنچه که از چیده شدن میترسید خیره بودم به تو و جرات لبخند نبود هرچه من نقشه کشیدم به تو نزدیک شوم کم نشد فاصله؛ تقصیر تو هر چند ن, ...ادامه مطلب
دلتنگی ...حس عجیبی است که گاهیتو را به یادم می آوردگاهی یعنی همیشهگاهییعنی الان ...,چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها ...ادامه مطلب
چند روزه که آقای""" صفحه ی اینستاگرامشون رو فعال کردن...شاید منم یه صفحه برای خودم بسازم...آخه وقتی کامنتها رو میخونم منم دوست دارم کامنت بنویسم...بعدم اینکه آقای""" توی اینستاگرام خیلی فعال تر از وبشون هستند...و جواب کامنتها رو هم میدن...چه قدر خوشحالم صفحه ی اینستاگرامشون دوباره فعال شده,اینستاگرام من و عشقم,اینستاگرام,در اینستاگرام ...ادامه مطلب
می گفت دوست دارم یه روزی... یه جای دنیا... هر چقدر هم که دور، مهم نیست؛ اما یه نفر پیدا بشه که دوستم داشته باشه. یکی که فکر کنه فقط برای من پا به دنیا گذاشته ... منم برای اون... می گفت، به نظرت چند درصد از آدم های روی کره ی زمین اینقدر خوشبخت هستن که یه همچین اتفاقی براشون بیافته؟ من سکوت می کردم. تو دلم می گفتم، اون هایی که عشق شون رو پیدا می کنن شاید خوشبخت باشن؛ اما خوشبخت تر اون هایی هستن که می تونن عشق شون رو به دست بیارن و برای همیشه داشته باشنش. به نظرم پیدا کردن بخشی از خوشبختیه... اما داشتن تمام خوشبختی!" بخشی از کتاب مکالمه ی غیر حضوری ، نویسنده :علیرضا اسفندیاری "*** مسافرت خیلی خوش گذشت...مخصوصا که ساحل و دریا رو که میدیدم همش یاد آقای""" میفتادم...یک اتفاق جالبی که آخر سفر برام افتاد این بود که موقع برگشتن از شهر یزد گذشتیم...وارد شهر یزد که شدیم...روی یک تابلویی نوشته بود..." به شهر حمیدیا خوش آمدید "...من انقدر تعجب کردم...تا اینکه سریع توی نت سرچ کردم و متوجه شدم که در ورودی شهر یزد یک شهر کوچکی هست به نام " حمیدیا "...خیلی,معنای خوشبختی,معنای خوشبختی این است که,معنای خوشبختی چیست ...ادامه مطلب